سلام خدا بر شما عزیزان. منهم از همان دیار پر مهر و محبت آغاجاری هستم. در سال ???? در منازل کارگری مقابل سینما بدنیا امدم. دوران دبستان را در مدرسه مهرداد و سعدی و دبیرستان نوبنیاد و دیپلم ریاضی را از دبیرستان ساسان آن زمان گرفتم. بعد از ختم کار مرحوم پدرم در شرکت نفت در نمره هفده زندگی میکردم. سختی های انزمان قوی ترین انگیزه برای حرکت و خودسازی برای ما نسل ان زمان بود. در دوره ما درس و ورزش وکار و فعالیت در مراسم مذهبی نوع فعالیت روزمره ما بود. باور بفرمایید جوانان ان زمان با وجود فروشگاه یک هندی بنام سنگاوی که مشروبات الکلی میفروخت الوده به این عادات نبودند. کارمند بانک سپه در اهوازشدم لیسانس و زبان وادبیات انگلیسی از دانشگاه جندی شاپور انزمان و چمران فعلی گرفتم. در زمان جنگ تحمیلی دوسال در بانک سپه پایگاه هوایی امیدیه در کنار سرهنگ خلبان شهید اردستانی فرمانده پایگاه بودم. با شهدای آغاجاری دوست وبرادر بودم مانند سرهنگ شهید محمدرضا احمدی و شهید حسین اسفندیاری و شهید غلام باصری. از مخلصان جناب آقای ممتازان کتابفروش مومن وپاک شهرمان بودم. حکایت زندگی من مانند تاریخ شهر غریبمان آغاجاری است. در نهایت بعنوان معاون بانک سپه به فرانسه امدم و بعد به عنوان رئیس این بانک در پاریس مشغول خدمت شدم. سنم به شصت رسیده اما هنوز با نسیم سحرآغاجاری نفس میکشم. همه شمارا دوست دارم و برایتان سعادت و سربلندی خواهانم. مزار مرحوم پدر ومادرم کنار هم در قبرستان روبروی نمره هفده است. برای ارواح پاک وطاهر همه شهدایمان و همه رفتگانمان فاتحه میفرستم وبرای سلامتی شما عزیزان دعا میکنم. دوست دارم از آغاجاری بیشتر بگویید. عکس و خاطره های بچه های خوب انجا مایه شادی خواهد بود. دوستدار و مخلص همه شما بچه های پر مهر آغاجاری - مرا درکنار خود بدانید
ازدواج، حادثه ای است که در یک مرحله از زندگی انسان (دوران جوانی)، رخ نشان می دهد و از اهمّیت خاصی برخوردار می شود، هم از این نظر که جوان را به خود مشغول می دارد ؛ چرا که هر کس در زندگی، روزهایی را تجربه خواهد کرد که خود را درگیر و مواجه با این مسئله می بیند و غرق تفکر و تردید می شود و هم زمانی بیشتر اهمّیت می یابد که بدانیم انجام دادن صحیح یا ناصحیح آن، چه تأثیر بزرگی در پیشرفت یا عقب ماندگی انسان و موفقیت وعدم موفقیت او می گذارد.
گذشته از این موضوع که اقدام به ازدواج، طبق دستورها و سفارش های دینی و بزرگان دین ـ که آن را امری الهی و پسندیده می دانند ـ توصیه و سفارش شده است، با توجّه به نیاز جوان از طرفی و از طرف دیگر، تحریکات روانی از طریق ماهواره و CD و اشاعه فیلم های غیرمجاز و... سفارشِ به جایی نیز هست. در نتیجه، بهترین راه، فراهم کردن مقدمات ازدواج و جلوگیری از انحراف و رهایی از این معضلات است. این موضوع از جنبه های روان شناختی، اجتماعی و عاطفی نیز قابل تأمل و توجّه است که اگر این امر به خوبی انجام پذیرد، مسلما بسیاری از مشکلات و نگرانی ها و نیازها و تشویش ها از زندگی انسان رخت برمی بندد و آسایش و آرامش، جای آن را خواهد گرفت. گذشته از این مسائل ـ که فعلاً مجال طرح آنها نیست ـ به بیان چند پیشنهاد یا مشورت به جوانان و خانواده ها می پردازیم.
امروزه معیارها و روش ها و الگوهای انتخاب همسر، با گذشته، متفاوت شده است که این مسئله از چند عامل، ناشی می شود. یکی تغییر در الگوها و ملاک ها و ارزش هاست. به عنوان مثال، امروزه چیزهایی در جامعه ملاک ارزش گذاری و انتخاب شده اند که پیش از این در مرتبه نازل تری نسبت به «اخلاق» و «معنویت» قرار داشته اند. دیگری ارتباط بیشتر جوانان با یکدیگر و مواجه شدن با همدیگر چه در جامعه و چه در محیط کاری با محیط آموزشی است. دیگری این که علی رغم شیوه گذشته ـ که خانواده ها نقش بیشتری در انتخاب همسر برای فرزندانشان داشتند ـ امروز، نقش خود جوانان در این انتخاب، بیشتر است و در نتیجه، معیارها و روش های آنان نیز متفاوت شده است.
امروزه در نظر برخی جوانان، مادیات و پول، بعد از زیبایی ظاهری، حرف اوّل را می زند ؛ چرا که تصوّر می کنند برای نشان دادن طرف مقابل به دیگران، پول و زیبایی ظاهری است که اهمّیت می یابد. لذا توجهی به زیبایی نفسانی و درونی نمی شود. پس باید دانست که طرف مقابل شما نسبت به مادیات (در مقابل معنویات) چه اندیشه ای دارد و این مسائل در عقیده و باور او چه مرتبه ای دارند.
نکته بعد، این که دوره نامزدی و آشنایی (با حفظ حریم و با نظارت خانواده ها) زمان خوبی برای شناختن طرف مقابل و خانواده اش چه برای دختر و چه برای پسر فراهم می کند ؛ چرا که در یک فرصت طولانی، دیگر مجال تظاهر، پرده پوشی و فریب برای فرد باقی نمی ماند و زمان، شخصیت و تیپ واقعی وی را نمایان می سازد. با یکی دو بار دیدن و صحبت و نشست و برخاست کردن (خصوصا در خانواده های به اصطلاح غریبه)، جز پوسته و نمودهای ظاهری و ساختگی، چیزی مشخص نمی شود ؛ چرا که دروغ گفتن، تنها با زبان نیست. شاید دیده باشید که در مراسم خواستگاری، برخی هستند که به برکت لوازم آرایش مدرن و وسایل تزئینی و تغییردهنده موجود (به جز جراحی پلاستیک و مسائل و وسایل مربوط به آن)، چهره ها را به گونه ای دیگر نشان می دهند. برخی گذشته از چهره، با استفاده از لباس های مخصوص و پوشاک های ضخیم و نگه دارنده، اندام نامناسب خود را به صورت متفاوت عرضه می نمایند ؛ اما پس از مدتی و با افتادن این نقاب ها، طرف مقابل وی، انگشت تعجب به دندان تأسّف می گیرد که آیا این همان فرد است که قبلاً دیده و پسندیده بود؟ این موضوع در دختر و پسر، چندان تفاوتی نمی کند. پسرها نیز ممکن است با پوشیدن لباس خاص یا کفش های چند سانتی و استفاده از مواد آرایشی ـ بهداشتی و به یُمن انواع ژل ها و کرم های سفیدکننده، یا صاف کردن موهای فر و فر کردن موهای صاف، و... خود را به اصطلاح Good Lookingجلوه دهند ؛ اما بعد از مدتی، خانم متوجه می شود که با یک فرد شلخته، ژولیده و پژمرده روبه روست که صحبتش سوهان روح است و بدنش از عهد نوح! البته توجّه به ظاهر و تیپ و از همه مهم تر: «تناسب اندام طرفین» نیز در مسئله ازدواج، ضروری به نظر می رسد.
گاهی نیز موردهایی بوده که فرد یا خانواده وی به طرف مقابل، اظهار می دارند که فقط اوست که اهمّیت دارد و به اصطلاح، خود او را منهای خانواده اش می پذیرند که در این مورد، وصلت، توصیه نمی شود ؛ زیرا کم کم اختلاف سلیقه و عقیده خانواده ها بر زوجین، اثر گذاشته، باعث بروز اختلاف و مجادله بین آنها می شود.
نکته دیگر این که درست است زندگی نسل جدید بالفرض با نسل قدیم و مسن ترها از لحاظ پوشش، خوراک، مهمانی ها و... متفاوت شده است و آن هم به دلیل گستردگی ارتباطات و تحولات و ماشینیزم است که فرهنگ و رفتار را در جامعه تغییر می دهد ؛ اما عکس این نیز متصوّر است و هرچند انسان نمی تواند و نمی شود همپای زمان، پیش نرود و خود را تطبیق ندهد و یا نباید سنّت گرا، کهنه پذیر و خرافه پرست بود، اما از طرفی هم نباید اجازه داد که نوگرایی و مدپرستی و تقلید کورکورانه صِرف، به بهانه تجددخواهی، سایه شوم و زشت خود را بر چهره پاک اعتقادات سالم و ناب پیشین بیندازد و ارزش ها و معیارهای خالص و درستی را که قبلاً بر پایه ایمان و اعتقاد و اخلاق بنا شده اند، لگدکوبِ خواهش ها و خواستن های پوشالی خود گرداند.
نکته دیگر، بهره مندی از نصیحت ها، تجربه ها و راهنمایی های بزرگ ترهاست که نباید از آن غافل بود؛ اما گذشته از نقش مثبت و انکارناپذیر گذشت و ایثار نسبت به یکدیگر در مسئله ازدواج و پرهیز از ایرادگیری و مجادله، راهنمایی های معمولی و همفکری و نصیحت کردن یکدیگر نیز نقش بسیار مؤثری در پیشرفت و سازندگی دارد. پس توجّه به این نکات در حین توجّه به: ایمان، شخصیت، اخلاق، سواد و خانواده شخص، می تواند از اهمّیت خاصی برخوردار باشد.
امید است خانواده ها و جوانان با بررسی و تحقیق و البته با امید به لطف الهی به وصلتی موفقیت آمیز نایل گردند و خانواده هایشان را با توکّل و تلاش، بر اساس ایمان و نان، بنا نهند که این هر دو، لازمه خوشبختی انسان امروزند.
پدیدآورنده: علیرضا روستایی
مصاحبه با مهندس طواف شهردارآغاجاری
مهندس احمدرضا طواف یکی ازچهره های سرشناس وفعال شهرآغاجاری می باشندکه علاوه برتلاش درجهت رشدوتعالی شهرآغاجاری،نقش مثبت وسازنده ای درپایه ریزی وپیشرفت دانشگاه پیام نورآغاجاری داشته اند.به همین منظورطی گفتگویی کوتاه، گزیده ای ازعملکردایشان راذکرخواهیم کرد.
جناب آقای مهندس بفرمایید عملکردشهرداری درسال 89-88 به چه شکل بوده است؟
باعرض سلام وخسته نباشیدخدمت شماوهمکاران محترم دانشگاه پیام نورآغاجاری.درپاسخ به این سئوال بایدعرض کنم که این اداره ضمن تأمین منابع مالی مناسب جهت پرداخت به موقع حقوق پرسنل وسعی درانجام پروژه عمرانی شامل:ساخت سه دهانه پل ماشین رو،پیاده روسازی،تملک املاک درطرح ایجادفضای سبز،تکمیل پارک دولت،ساختمان آتش نشانی،تکمیل مهمانسرای شهرداری،خریددستگاههای عمرانی،ساخت صدهامترجوی وکانال دفع آب های سطحی،زیرسازی وآسفالت سطح شهروورودی هاوکمک بلاعوض به دانشگاه.
دیدگاه جنابعالی نسبت به عملکرددانشگاه ازبدوتأسیس تاکنون؟
عملکرددانشگاه،مدیریت وپرسنل محترم آن بالاترازحدانتظاروپیش بینی بوده،ضمن آن که پیگیری مصرانه پرسنل ومدیریت محترم آن یکی ازعوامل رشدوبالندگی به موقع این دانشگاه شده که درمقایسه بادانشگاههای تازه تأسیس بسیارملموس وبارزمی باشد.
انتظارات شماازشهروندان ودانشگاهیان؟
اجازه بدیداول بپردازیم به بخش اول سئوال.باتوجه به این که این شهریکی ازمناطق محروم می باشدولی مردم آن همواره با سعه صدروبلندنظری وباپشت سرگذاشتن موانع ومشکلات موجود،نقش مهم وسازنده ای درپیشرفت وتوسعه این شهرداشته اندکه مراتب تقدیروتشکرخودراهمین جااعلام می کنم.وامیدوارم همچون گذشته وهمکاری مستمربامسئولین شهرزمینه رفع مشکلات رافراهم نموده که تحقق این امرباتعامل مردم ومسئولین غیرممکن نخواهدبود.امادرخصوص دانشگاه ودانشگاهیان بایدعرض کنم،تأثیربرعملکرداجتماعی،فرهنگی وعلمی شهرآغاجاری،حداقل انتظاراینجانب ازدانشگاه پیام نورآغاجاری می باشد.
درپایان اگرمطلب ناگفته ای ازقلم افتاده ومدنظرجنابعالی می باشدکه عنوان نشده،مطرح بفرمایید.
ضمن تقدیروتشکرازمدیریت ودیگرپرسنل محترم این واحددانشگاهی،امیدوارم روزبه روزشاهدپیشرفت وتوسعه این واحدباشیم.
مصاحبه کننده : خانم اسماعیلی
دانشجویان در کشورهای مختلف :
ژاپن : بشدت مطالعه می کند و برای تفریح ربات می سازد !
مصر : درس می خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی مبارک، در و پنجره دانشگاهش را می شکند!
هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختری می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشنی(ACTION) پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود!
عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند.
چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می فروشد!
اسرائیل: بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و کماندویی را گذرانده!
گینه بی صاحاب!!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند.
پاکستان: او بشدت درس می خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید. (البته بع ضی شون)
اوگاندا: درس می خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس؛ چند نفر از قبیله توتسی را می کشد. (بع زی شون )
انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری!! منقرض می شود
ایران (دانشجویان غیر پیام نورو..): عاشق تخم مرغ است .سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند.عاشق عبارت « خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس .
هر روز دو پرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه میگوید.او سه سوته عاشق می شود .
اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می شود!
جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده؛ که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! او چت می کند! خیابان متر می کند . نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است .
غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
ظرایف و طرایف
زاهد بنى اسرائیل و کفشگر
زاهدى در بنى اسرائیل شصت سال عبادت کرده بود. در خواب دید که فلان کفشگر از وى بهتر است. از صومعه بدر آمد به خانه اسکاف. کفشگر برخاست و دست و پاى وى بوسید و مى گفت:... از بهر چه به زیر آمدى و تو را از صومعه چه چیز فرود آورد؟ گفت: تو مرا فرود آوردى، مرا از عمل خود آگاه کن. نمى خواست که بگوید. گفت: مردى پیشه کارم، آنچه کسب کنم نیمى به قوت کنم از بهر عیال و نیمى به صدقه بدهم... زاهد از پیش وى بیامد. در خواب شنید که برو از وى بپرس که این زردى رویت از چیست؟ برفت و پرسید، گفت: «از آن است که چشم من بر هیچ آفریده نیاید جز این که گویم: او از من بهتر است، و من نیستم». پس بدانست که فضل و برترى کفشگر بر زاهد از بهر آن بود که وى نفس را نکوهیده داشتى و خودبین نبودى.
خواسته هاى نفسانى و آرزوهاى دراز
جابر بن عبدالله گوید که پیغامبر (ص) گفت که بیشترین چیزى که بر امت خود بترسم متابعت هواست و درازى اَمَل. اما متابعت هوا مرد را از راه حق بیفکند و درازى اَمل آخرت را فراموش کند.
هوس دزدى
آورده اند که مردى را هوس دزدى به سرش زد و مى خواست که در آن حرفه کمالى یابد. او را نشان دادند که در شهر نیشابور مردى است که در این علم کمالى دارد و در دقایق اِختفاء و اسرار عارف و واقف است. آن مرد از شهر خود عزم آن جا کرد. چون به نیشابور رسید سراى آن دزد را نشان خواست و به خدمت او رفت و خود را بر وى عرضه کرد و گفت: «آمده ام تا از تو چیزى آموزم و در علمِ دزدى مهارتى حاصل کنم». استاد او را خوش آمد گفت. چون طعام پیش آوردند مرد خواست که تناول کند، استاد نیشابور او را گفت که: «به دست چپ بخور». مرد دست چپ در پیش کرد و خواست تا طعام خورد، چون عادتش نبود نتوانست خورد. دست راست بیرون کرد، استاد گفت: «جان پدر در این کار که تو قدم نهاده اى اول مقام او این است که او قطع کنند از آنکه حکم شرع است که اگر تو را به دزدى بگیرند دست راست تو ببرند، باید که به دست چپ طعام خوردن عادت کرده باشى تا آن روز رنج نبینى...» مرد را از این سخن اِنتباهى پدید آمد و گفت: «در کارى که به طمع سیمى(پولی) که به دست آید دست سیمین(ظریف) را به باد دادن، شروع نا کردن اولیتر». پس از سر آن شغل درگذشت و بساط آن تمنى در نوشت.
بانوی عشق و صبر
با مروری هرچند سطحی بر کمالات و ویژگیهای حضرت زینب(س) این نکته رخ مینماید که تمام ویژگیهای یک انسان کامل در شخصیت آن بانوی گرامی در حد و درجات عالی وجود داشته و البته هرکدام از ویژگیها در صحنهای از صحنههای زندگی حضرتش فرصت نمود یافته است .
آنچه در زندگی حضرت زینب(س) عمومیت ویژهای یافته، همراهی ایشان با برادر بزرگوارش در حادثه عاشورا و مدیریت کاروان حسینی پس از این حادثه بزرگ است؛ در صورتی که نقش آن بانوی مکرمه در زندگی پدر بزرگوار و برادرش امام حسن مجتبی(ع) و نیز امام حسین(ع) برجسته و غیرقابل چشمپوشی است .
جای آن دارد که در بررسی ابعاد شخصیت حضرت زینب کبری(س) به صبر و مدیریت آن بانو و ویژگیهایی که عموماً پس از نهضت عاشورای سال 61 هجری فرصت بروز و ظهور یافت، بسنده نکنیم، بلکه به سایر ویژگیها و کمالات آن حضرت نیز نیمنگاهی افکنده شود .
مراتب علمی
مراتب علمی و کمالات والای حضرت زینب(س)، قدرت آن بزرگوار در تفسیر آیات وحی، و بیان احکام و فصاحت و بلاغت آن بانو که بدون تردید رنگ و بوی فصاحت و بلاغت پدر بزرگوارش را داشته، از شاخصترین ابعاد وجودی آن حضرت است.
مستند این ادعا را در چند کلمه از امام سجاد(ع) تقدیم میکنیم:
پس از آنکه حضرت زینب(س) در کوفه، خطبه معروف خود را خواند، امام سجاد(ع) خطاب به آن بانو فرمود: «یا عمه! اسکت انت بحمدالله عالمه غیرمعلمه و فهیمه غیرمفهمه؛ ای عمه! سکوت اختیار کن! تو به حمدالله دانشمندی هستی بدون آموزگار و دانایی هستی بدون یاد دهنده.
با عنایت به اینکه امام سجاد(ع) براساس تعارفات معمولی چنین لقبی را به کسی هرچند به عمه خود عطا نمیکند؛ بدون تردید، رمز و رازی در عالم بودن زینب بدون معلم و آگاه بودن ایشان بدون یاد دهنده و استاد نهفته است.
براین اساس، حضرت زینب(س) از یکسو عالم و دانشمند است (که در بخش اول مطالب زیر به آن اشاره شده است) و از سوی دیگر علم و دانش او از راه غیرمعمول (نادیده معلم) فراهم آمده است (که بخش دوم مطلب را تشکیل میدهد)
بخش اول
حضرت زینب(س) عالم و دانشمند است. تأمل در شخصیت آن حضرت و گذری بر فعالیتهای علمی و فرهنگی ایشان،مراتب علمی آن بانو را روشن میسازد. حضرت زینب شش سال داشت که مادرش ـ زهرا(س) ـ خطبهای در مسجد النبی درباره «فدک» خواند. زینب(س) در آن سن و سال کم، این خطبه را حفظ کرد. بعدها ابن عباس، از مفسران بزرگ که بعضاً لقب دریای علم را به او دادهاند، این خطبه را از حضرت زینب (س) نقل کرده است. علاوه بر این، ابن عباس از حضرت زینب به «عقیلتنا» تعبیر کرده است؛ چنانکه در ابتدای خطبه فدک میگوید: «این خطبه را عقیله ما، زنیب (س) دختر علی(ع) برای ما روایت کرد.»
تعبیر عقیله ( دانشمند و فهیم)از سوی ابن عباس که خود دریای علم و به تعبیر محمد حنفیه، عالم ربانی است، گویای مراتب و کمالات علمی حضرت زینب(س) است.
مصداق دیگری از کمالات علمی حضرت زینب(س) که ضمناً گویای فطانت و خوشحافظه بودن ایشان در سنین کودکی است، در حدیث معروف به حدیث «ام ایمن» آشکار است. توضیح اینکه رسول خدا(ص) درباره حوادث عاشورا (که سالها بعد اتفاق افتاد) مطالبی به ام ایمن بیان کردند. ام ایمن آن حدیث را برای زینب عنوان کرد.
حضرت زینب این حدیث را در اواخر عمر حضرت علی(ع) بر آن حضرت عرضه کرد و درستی آنرا دریافت؛ در حالی که سالها میگذشت از آن روز که این حدیث را از ام ایمن شنیده بود.
جالب توجه اینکه حضرتش این حدیث را سالها بعد (11 عاشورای سال 61 هجری) برای برادرزادهاش (حضرت سجاد) بیان کرد و به این طریق مرهمی بر دل داغدار برادرزاده نهاد.
حلقه درسی
سالها یکی پس از دیگری گذشتند، پس از ماجرای جمل و صفین که حضرت علی(ع) با خانواده خود به عراق مهاجرت کردند، حضرت زینب(س) هم چندسالی را در کوفه اقامت کرد.
زنان کوفه که به مراتب علمی، کمالات روحی و فصاحت و بلاغت زینب آگاه بودند، کسانی را نزد امام علی(ع) فرستادند، تا بدین واسطه حضرت زینب را به تشکیل کلاسهای تفسیر و درس و بحث مشتاق سازند.
این کلاسها تشکیل شد و زنان کوفه مشغول خوشهچینی از خرمن پرفیض علم و دانش زینب (س) شدند.
در این خصوص، مطلب ذیل شنیدنی است و آن مربوط میشود به یکی از جلساتی که حضرت زینب(س)مشغول تفسیر «کهیعص» (حروف مقطعه ابتدای سوره مبارکه مریم)بود.
در اینحال، حضرت علی(ع) وارد مجلس شدند و خطاب به دخترشان زینب(س) فرمودند:«نور چشمم! شنیدم که مشغول تفسیر کهیعص هستی!» زینب(س) فرمود: «آری!»
امام علی(ع) فرمودند: «این حروف رمز مصایب جانسوزی است که در کربلا پیش خواهد آمد.» آنگاه شمهای از آن حوادث را بر شمردند، به طوری که حضرت زینب(س) از شنیدن این حادثه که سالها بعد به وقوع پیوست، گریه کرد.
این بخش را با چند جمله از نویسنده اهل سنت ـ دکتر بنت الشاطی ـ به پایان میبریم که نوشته است:
«از یکسو زینب را میبینیم که در لطف و مهربانی مانند مادر و در دانش و پارسایی همتای پدرش، علی(ع) است و در برخی روایات است که او (زینب) را مجلس علمی بوده و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او میرفتند؛ او (زینب) را عقیله بنیهاشم میگفتند و از وی حدیث میآموختند. ابن عباس از او حدیث نقل میکند و میگوید: عقلیه ما زینب دختر علی(ع) حدیث کرد؛... فرزندان او را بنیعقیله میخواندند.»
بخش دوم
نکته دوم که از مطلب امام سجاد(ع) بر میآید اینکه آن بزرگوار این مراتب علمی را بدون شاگردی در محضر شخصی خاص به دست آورده است و معنای غیر معلمه و غیرمفهمه نمیتواند جز این باشد؛ اگرچه حضور (ولو در سنین کودکی) در محضر رسول خدا(ص) و در سالهای بعد استفاده از محضر پدر و دو برادر بزرگوارش امام حسن و امام حسین(ع) نمیتواند در شکلگیری این مراتب علمی بیتأثیر باشد؛ اما تردیدی نیست که نمیتوان کمالات علمی زینب را بیبهره از افاضات الهی دانست.
آن حضرت دانشمندی بود که دانش او از سنخ آموزشهای عرفی و معمولی نبوده است. تأمل در سخن حضرت سجاد(ع) (غیرمعلمه) ما را به این نکته رهنمون میسازد که علم و دانش حضرت زینب(س) جدای از بخشهایی که میتوانسته آنها را در محضر پدر بزرگوارش بیندوزد، از زمره دانشهایی است که خدای متعال به بندگان خاص خود عطا میکند، نه از نوع دانشهای اکتسابی و اندوختههای عرفی. مضافاً اینکه اگر خداوند وعده داده است به نیکوکاران «فرقان» ـ که خود علم و دانش است ـ عطا کند؛ چه کسی پرهیزکارتر و نیکوکارتر از زینب(س) ولاجرم چه کسی سزاوارتر از زینب کبراست که این عطیه و موهبت به او داده شود؟
براین اساس، جدای از اصالت و ریشه خانوادگی و استفاده از نفس گرم رسول خدا(ص) و استفاده از محضر پدر بزرگوار(ع) و همنشینی با دو سید جوان اهل بهشت (امام حسن و امام حسین) عنایات و تفضلات الهی را بایستی در اندوختههای علمی و کمالات فرهنگی و معنوی زینب مؤثر دانست.
فصاحت و بلاغت
عنایات الهی، به علم و دانش و مراتب معنوی زینب کبری منحصر نمیگردد، فصاحت و بلاغت آن بانوی گرامی نیز بدون شک عطیهای الهی بوده است. آن بزرگوار پس از حادثه عاشورا در برابر ابن زیاد خطبهای خواند که حاضران شدیداً تحت تأثیر قرار گرفتند، و ابن زیاد برای اینکه جو جلسه را در دست بگیرد، دست به نوعی واکنش دفاعی زد و خطبه آن بانو را سجعگویی خواند! و گفت: «به راستی که این زن در هنر سجعگویی زبردست است، پدرش هم سجعگو و شاعر بود.»
حضرت زینب(س) در جواب او فرمود: «زن را با سجعگویی چه کار؟! مرا به آن دلبستگی نیست؛ آنچه شنیدی سوز سینهام بود که بر زبان جاری شد.»
این مطلب از آنسو ادعای ما را مبنی بر اعطایی بودن فصاحت و بلاغت حضرت زینب(س) استحکام میبخشد، که اصولاً گوینده زمانی میتواند مطلبی را فصیح و بلیغ ادا کند که مطلب را تمرین و تکرار کرده باشد، و ایننکته درباره حضرت زینب (س) منتفی است؛ زیرا در حادثه عاشورا فرصتی نبود تا زینب کبری چنین تمرین و تکراری داشته باشد. لاجرم نمیتوان این خطبه وسایر خطبههای حضرت زینب را از عنایات و تفضلات پروردگار خالی دانست.
آری! کمالات و ابعاد شخصیت حضرت زینب(س) به مدیریت آن بانو در حادثة عاشورا خلاصه نمیشود؛ بلکه دهها ویژگی ممتاز دیگر را میتوان در وجود آن حضرت یافت، ویژگیهایی که آمیخته با تفضلات و عنایات خداوند بوده است. آن بزرگوار عالمی بوده که علم و دانش او از سرچمشة علمی الهی بود و فصاحت و بلاغت حضرتش، تجلی کلام خداست.
پدیدآورنده: الف ـ عبداللهی
بسم رب الشهدا
- هیچکاه در سخت ترین شرایط از خط اسلام جدا نشوید. « شهید اکبر یوسفی ماری »
-شادی تمام وجودم را گرفته به خاطر شهادت واحساس می کنم در حال پروازم. « شهید علی اصغرلطفی»
- اگر به حال خویش گذاریم ، جز آتش جهنم نصیبم نمی شود. « شهید صادق سید کرمی »
- ای مخلصین سنگر مقدس را ارج نهید و علاوه بر درس در مسائل انقلاب شرکت کنید. « شهید فرج ا...دیدبان »
- تنها راه خوشبختی انسان ایمان به خداست . « شهید علی اصغر لطفی »
- ای عزیزان بدانیدهر قلمی که شما برروی کاغذ می برید اگردرراه خدا باشد ارزش آن ازخون شهید بیش تراست.
« شهید محمد صادق مداح زاده »
- برای امام حسین و دیگر شهدا گریه کنید. « شهید اکبر امیر نژاد»
- احساس مسئولیت نسبت به ضعیفان جامعه نمایید ،وخود را آماده مبارزه با مشکلات جامعه کنید.
« شهید محمد تقی روایی»
تهیه کننده مهرانگیز حسینی
آنچه از من خواستی با کاروان آورده ام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام
*
از در و دیوار عالم فتنه می بارید و من
بی پناهان را بدین دارالامان آورده ام
*
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست
کاروان را تا بدین جا با فغان آورده ام
*
تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم
یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده ام
*
قصه ویرانه شام ار نپرسی خوش تر است
چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده ام
*
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود
ازبرایت دامنی اشک روان آورده ام
*
تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم
یک نیستان ناله و آه و فغان آورده ام
*
تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو
در کف خود از برایت نقد جان آورده ام
*
تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد
گوشه ای از درد دل را بر زبان آورده ام
محمدعلی مجاهدی (پروانه)
پیشکش به اسوه صبر و بصیرت حضرت زینب(س)
امشب دوباره شاعر طبعم مصمم است
گویا طلیعه غم زینب «محرم» است...
اینجا زیاد «ابن زیاد» است و «ابن سعد»
اما به راه و رسم تو مرد خدا کم است
با حلق تشنه، فرق دوتا را چه نسبتی است؟
نام «حسین» همچو «علی» اسم اعظم است
از کینه علی به حسین تیغ می کشند
آکنده دشت کرببلا زابن ملجم است
لبخند شیرخواره نشان از چه مژده ای است؟
در تیردان حرمله تیری فراهم است
در آن صفی که جمله زجان دست شسته اند
حلقوم نازدانه مولا مقدم است
در زیربارش ستم آلود تیرها
از فرط داغ، قامت رنگین کمان خم است
با خود نگفت یکنفر از لشگر یزید
این مرد تشنه «اشرف اولاد آدم است»
¤¤¤
باران تشنه! بر برهوت دلم ببار...
همواره بی تو در غزلم آسمان کم است
دلچسب نیست بی تو مرا غرفه های سبز
«حتی بهشت بی تو برایم جهنم است»
هرگز روایت تو به آخر نمی رسد
تا رایت بلند شهادت مجسم است
بعداز هزار قرن دگر عشق زنده است
ما نیستیم و نام تو در ذهن عالم است... مجید میرزایی